اگر این روز ها را پیش بینی کرده بودید خدایش انقلاب می کردید؟

 
آرام آرام دستمزدها را کم کردند و ما متوجه وخامت اوضاع نشدیم...
آرام آرام از کار بیکارمان کردند و ما ...........................................
آرام آرام با دادن یارانه سرمان را شیره مالیدند و اجناس را 4 برابر یارانه به ما فروختند و ما.......................................................................
آرام آرام بنزین 100 تومانی را 200 بعد 400 بعد 700 به ما فروختند و ما.......................................................................................
آرام آرام نانلواش 30 تومانی شد 100 تومان, سنگک 200 تومانی شد 800 تومان, بربری 100 تومانی شد 400 تومان و ما.........................
آرام آرام شیر 800 تومانی شد 1800 و بعد 2200 و هی کم و زیاد شد تا ما به قیمت 2000 تومان راضی شویم و ما.....................................
آرام آرام ماست 2000 تومانی شد 5000 تومان و ما..........................
آرام آرام مرغ 2000 تومانی شد 8000 تومان و بعد 6000 تومان که بابت کاهش 2000 تومانی اش خدا را شکر کنیم و سپاسگزار دولت و حکومت خدمتگزار باشیم و ما..................................................................
آرام آرام گوشت 7000 تومانی شد 25000 تومان و ما.........................
آرام آرام قیمت دلار از 1000 رسید به 2500 و سرمایه و داری همه کمتر از نصف شد و تمام قراردادهای خرید و فروش و تجارت و ساخت و ساز و.... بخاطر این افزایش,ورشکسته شدند و نابود شدند و نابود شدیم
و ما...........................................................................................
آرام آرام اینترنت در حال قطع شدن است
و آرام آرام در حال قطع ارتباطمان با یکدیگر و با دنیای خارج از این زندان بزرگ هستند و چون آرام آرام انجام میدهند باز ما در خواب خوش خرگوشی خود فرو رفته ایم و نمیفهمیم که باید کاری بکنیم و خود را نجات دهیم و دائم در حال رویای خوش دیدن اصلاح این وضعیت از طریق شرکت در انتخابات این نظامِ آرام آرام ....
و چشم باز میکنیم و میبینیم که ما را بیهوش کردند و آرام آرام به همه ما تجاوز کردند و ما...........................................................................
نمیفهمیم و به یکدیگر میگوییم نمیدانم چرا بدنم درد میکند!!!!!!؟
و باز آرام آرام..............................................................................
روزي یک مقتدر سياستمداري به مردمي بر ميخورد كه در صف ايستاده و صورت گاوي را ميبوسند
او نيز در صف مي ايستد اما وفتي نوبت به او ميرسد به جاي سر، ماتحت گاو را ميبوسد، از اون به بعد باقي منتظرين نيز با تقليد از او ماتحت گاو را ميبوسند.
از او ميپرسند چرا اين كار را كردي؛ در جواب ميگويد: اينان پيشرفت كرده بودند و ممكن بود در آينده، ديگر گاو پرستي نكنند ولي اكنون تا دوباره به سر گاو برسند سالهاي زيادي طول ميكشد..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر